معنی جد بزرگ رستم

واژه پیشنهادی

عربی به فارسی

جد

پدر بزرگ , پدر بزرگ یا مادر بزرگ , جد یا جده

لغت نامه دهخدا

رستم آباد بزرگ

رستم آباد بزرگ. [رُ ت َ دِ ب ُ زُ] (اِخ) دهی از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه. سکنه ٔ آن 185 تن. آب آن از قنات کوچک. محصولات آنجا غلات دیمی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


رستم

رستم. [رُ ت َ] (اِخ) یا رستم فرخزاد. نام پسر هرمز که سردار یزدگرد سوم بود. (لغات ولف):
بدانست رستم شمار سپهر
ستاره شمربود با داد و مهر.
فردوسی.
رجوع به رستم فرخزاد شود.

رستم. [رُ ت َ] (اِخ) یا رستم بن عبداﷲ خُتَّش، از مردم اسروشنه. محدث است. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ فارسی هوشیار

رستم

هر آدم شجاع و دلاوری که به رستم زال نسبت دهند، بلند بالا، بزرگ تن


جد

پدر پدر، پدر بزرگ

فرهنگ عمید

جد

کوشش کردن،
کوشیدن، کوشش،
[مجاز] اصرار،
(اسم) [مقابلِ هزل] سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد: به مزاحت نگفتم این گفتار / هزل بگذار و جد از او بردار (سعدی: ۱۰۶)،

معادل ابجد

جد بزرگ رستم

936

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری